یک از همه: قضیه اینجوریه که دوست دارم اینجا از همه‌یِ چیزایی که این مدت با گیانک از سر گذروندیمشون و همه‌‌یِ چیزایی که برام اتفاق افتاده و همه‌یِ شک و تردیدایی که ردشون کردم و همه‌یِ اینا بنویسم ولی نمی‌شه. یه‌جوریه انگار بخوام همه‌شون برای خودم بمونن. یه‌جوریه که انگار می‌ترسم کسی بیشتر از من دوسشون داشته باشه. خودخواهم بس که‌. سخته ولی حرف نزدن. نگفتن.


دو از همه: که چی می‌تونه برام قشنگ‌تر از بغل کردنت پشت قفسه‌های کتابفروشی باشه؟ که چی قشنگ‌تر از وقتیه که بغلت می‌کنم و ضربانِ قلبتو نزدیکتر از همیشه به خودم حس می‌کنم؟ که چی قشنگتر از وقتیه که عرقای لای موهامو پاک می‌کنی و می‌گی فرای ریز موهامو دوست داری؟ که چی رو بیشتر از لحظه باید بخوام که بین کتابا و پشت قفسه‌ها زل می‌زنم بهت؟ که چی برای من تویِ این قسمت از زندگیم می‌تونه از تو دوست‌داشتنی‌تر باشه؟ که دستاتو باز کنی که بغلت کنم. که موهاتو بهم بریزم و جفتمون بزنیم زیر خنده. که تو برایِ این منِ الآن، قشنگ‌ترینی. عجیب‌ترینی. دوست‌داشتنی‌ترینی و بقیه‌ی چیزایی که فکر نکنم کلمه‌ای براشون درست شده باشه هنوز:)).


سه از همه: که فقط تویی که می‌تونی وسط یه بحثِ جدی، وقتی دارم می‌گم خوبِ مطلق وجود نداره و هی تاکید می‌کنم روش، با تاکید بگی نه، معلومه که وجود داره. و وقتی که ازت می‌پرسم چی خوبِ مطلقه؟ بگی ”تو، تو خوب مطلقی”. فقط تویی.


چهار از همه: که وقتایی که پیشتم شک و تردید بارشو می‌ندازه رو دوشش و می‌ره و از همیشه دورتر می‌شه. وقتایی که نیستی ولی مغزم می‌شه یه سیاهچاله‌یِ گنده که هرچی شک و تردید دور و بره رو می‌خواد ببلعه. که بمون پیشم. بمون که نجاتم بدی از این همه ترسیدن و فرار کردن. که نکند رخنه کند در دل ایمانم شک. نکند.


پنج از همه: که دلتنگی برات تمومی نداره. ”مثل دلتنگی کویر برای بارون”. که نگرانت می‌شم تک‌تک دقیقه‌هایی که خبر ندارم ازت. که دلم هزارتیکه می‌شه وقتایی که زنگ می‌زنم بهت و صدات گرفته‌ست. که شده خودمو به آب و آتیش بزنم باید بیام ببینمت زمانایی که خوب نیستی. که دستاتو بگیرم و بهت بگم ”حرف بزن، باهام حرف بزن وقتایی که خوب نیستی”. که بعدا بهم بگی دستام معجزه می‌کنن. که نمی‌دونی چقدر خودم برای خودم دوست‌‌داشتنی‌تر می‌شم وقتی که بهم می‌گی جزوِ محدود افرادیم که می‌تونی باهام حرف بزنی. که تو رو داشتن اونقدر قشنگه که کلمه‌هام دارن به بدتر شکل ممکن پشت سرهم ردیف می‌شن چون نمی‌دونم چجوری باید توصیفت کنم. چجوری باید ازت بگم. که بمون برام. همین.

70: مثل دلتنگی کویر برای بارون.

68: کنارم باش. مثل سایه و دیوار.

81: می‌دونیم که درست می‌شه، نه؟

چی ,وقتایی ,تو ,رو ,می‌شه ,بگی ,که چی ,از همه ,همه که ,وقتایی که ,شک و

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اومگا چت | داستانها و نکات قرآنی معرفی کالا فروشگاهی salemziba818 مقاله علمی اهو چت|چت روم اهو|ادرس اصلی اهو هورامان دانلود کده دنياي مزه ها کالين